اتفاق هاي نادر دنياي پزشکي
اتفاق هاي نادر دنياي پزشکي
اتفاق هاي نادر دنياي پزشکي
معمولاً هر چند وقت يک بار در دنياي پزشکي اتفاق هاي عجيب و غريبي مي افتد؛ اتفاق هايي که تا چند وقت فکر ما را به خود مشغول مي کنند. به نظر شما آيا امکان دارد که انسان بتواند بدون قلب زندگي کند، آن هم به مدت چند ماه؟! يا اينکه چند نفر را ديده ايد که در يک سانحه عجيب صدمه ديده باشند. با اين حال از چنگال مرگ فرار کنند؟! اگر به دنبال شنيدن داستان انسان هايي هستيد که علم پزشکي به کمک آنها شتافته و اميد به زندگي را به آنها هديه کرده، حتماً اين مقاله را بخوانيد.
ديژانا هم بعد از به هوش آمدن و به دست آوردن سلامتي اش به خبرنگارها گفت: «در روزهايي که اين لوله ها به جاي قلب در بدنم وصل بود فکر مي کردم يک انسان واقعي نيستم، اين احساس در من وجود داشت که حضور دارم اما انگار فقط حضور فيزيکي داشتم.» ديژانا حالا مثل هر جوان ديگري به راحتي قادر به انجام فعاليت هاي اوليه زندگي اش است و به عقيده پزشکان بدون هيچ مشکلي مي تواند به زندگي خود ادامه دهد.
دکتر فيليپ اس باري، سرپرست بخش مراقبت هاي ويژه عقيده دارد که در تمام دوران خدمتش به عنوان يک پزشک اصلاً چنين حادثه اي را تجربه نکرده بود و معتقد است که تنها معجزه السيدز را زنده نگاه داشته است.
به گفته تيم امداد و نجات علت مرگ ادگار ضربه مغزي بود در حالي که السيدز با سر به زمين برخورد نکرده بود و همين امر شانس زنده ماندنش را افزايش داد.
جردن پسر نه ساله استيسي روي صندلي عقب نشسته بود اما گردنش به حالت غير طبيعي به سمت پايين خم شده بود. استيسي او را صدا زد اما پسر هيچ جوابي نداد، خواست با دست هاي زخمي اش پسر را از ماشين بيرون بياورد اما جردن گير کرده بود و زن بيچاره اصلاً نمي توانست او را تکان دهد، کم کم مردم دور صحنه تصادف جمع شدند و دو نفر به طرف استيسي دويدند و او را به سمت چمن ها بردند اما او همچنان نام پسرش را فرياد مي زد. با رسيدن اورژانس استيسي فرياد زد؛ «پسرم، پسرم را نجات دهيد» و بيهوش شد.
هنگامي که استيسي در بيمارستان به هوش آمد با وجود اينکه دستش به شدت زخمي شده بود اما حال عمومي او خوب به نظر مي رسيد ولي براي پسر بچه نه ساله اش اتفاق بدي افتاده بود. شدت ضربه تصادف آن قدر زياد بود که جمجمه جردن 2/54 سانتي متر به جلو کشيده شده و همين کشيدگي جمجمه باعث کشيدگي و جدا شدن نخاعش در قسمت اتصال به گردن شده بود.
در علم پزشکي 98 درصد از افرادي که با چنين وضعيت بحراني اي رو به رو مي شوند زنده نمي مانند و اگر هم جان سالم به در ببرند از دست دادن توانايي راه رفتن در مورد آنها حتمي است.
به گفته دکتر ريچارد رابرتز پزشک معالج جردن خوشبختانه پسر بچه تا زماني که به بيمارستان برسد زنده بود و همين باعث شد تا تلاش براي نجات جان او به ثمر برسد.
بعد ازا ينکه کودک به بيمارستان منتقل شد ابتدا آزمايشات لازم را روي او انجام دادند و بعد به سرعت او را به اتاق عمل منتقل کردند. در اين عمل پيچيده و سخت يک ميله پلاتيني در پشت جمجمه جردن به گردن او پيچ شد تا اين دو قسمت از بدن او به يکديگر متصل شوند.
نتيجه عمل فوراً مشخص نمي شد و جردن مي بايست چند ماهي در بيمارستان بستري مي شد. جردن سه ماه تمام در بيمارستان کودکان بستري بود تا اينکه در کمال تعجب از بيمارستان مرخص شد و با پاهاي خودش به خانه رفت.
سندروم «تي تي تي اس» معمولاً حدود 10 تا 15 درصد در دوقلوهاي همسان ظاهر مي شود و در آن، دوقلوها از يک جفت استفاده مي کنند. از يک طرف شانا و مايک بايد يکي از فرزندانشان را قرباني فرزند ديگر مي کردند و از طرفي ديگر چون اين بارداري دوم شانا بود او مي ترسيد که ديگر نتواند مادر شود. اما چاره اي نبود و بايد يک کودک از بين مي رفت. آنها بالاخره تصميم گرفتند يکي از فرزندانشان را قرباني کنند. روزي که براي اعلام رضايت اين کار نزد پزشک رفتند دکتر کنت هيبرن راه حل ديگري پيش پاي اين پدر و مادر نگران گذاشت. او و تيم پزشکي اش تصميم گرفته بودند تا با انجام عمل ليزر روي رگ مشترک اين دو قلوها مانع از مرگ هر دويشان بشوند.
در ابتدا شانا و مايک دو دل بودند و ترجيح مي دادند حداقل با کشتن يکي از قل ها فرزند ديگر زنده بماند اما پزشک معالج شانا او را مجاب کرد که اگرچه اين عمل بسيار نادر است اما در اين کار شانس زنده ماندن هر دو فرزندش بسيار بالا است و چنانچه عمل ناموفق هم باشد حداقل يکي از کودکان زنده مي ماند. به اين ترتيب شانا به اميد داشتن دوقلوها و مادر شدن راهي اتاق عمل شد. بعد از چند ساعت عمل ليزر سخت و طاقت فرسا، خوشبختانه نتيجه عمل رضايت بخش بود و هر دو کودک زنده ماندند. اين خواهران دو قلو پس از تولد مانند تمام نوزادان گريه کردند که نشان از سلامتي آنها بود.
کاترين برگز نوجوان آمريکايي، با سرعت 112 کيلومتر در ساعت در اتوبان بي محابا رانندگي مي کرد که ناگهان کنترل ماشين از دستش خارج شد و در يک تصادف وحشتناک گردن، کمر، ريه، پاي چپ، لگنچه و تعدادي از دنده هاي او شکست.
با رسيدن اورژانس به محل حادثه و رساندن کاترين به بيمارستان، دختر بيچاره بدون معطلي به اتاق عمل برده شد. آزمايشات نشان مي داد که شانس زنده ماندن کاترين بسيار ضعيف است و پزشک بعد از معاينه کاترين رو به خانواده او کرد و گفت: «کاترين بايد تحت يک عمل جراحي سخت قرار گيرد و به هيچ عنوان معلوم نيست که آيا از اين عمل جان سالم به در خواهد برد يا نه و اگر هم زنده بماند ممکن است براي هميشه فلج شود.»
اما چاره اي نبود و دختر 17 ساله بايد عمل مي شد چون در غير اين صورت هيچ شانسي براي ادامه زندگي کاترين وجود نداشت. در مرحله اول عمل، پاي چپ کاترين جراحي شد که در اين جراحي چهار پلاتين در بدن کاترين کار گذاشته شد. اما مهم ترين مرحله جراحي هنوز باقي مانده بود و در اين مرحله کمر کاترين به دست تيغ جراحي سپرده شد و پنج ميله پلاتيني به صورت افقي از بالا تا پايين در کمر کاترين گذاشته شد تا از نخاع حفاظت کنند.
پس از اتمام مراحل جراحي، حالا نوبت استراحت مطلق کاترين بود تا نتيجه عمل مشخص شود اما معلوم نبود که او بايد چه مدت روي تخت بيمارستان بستري باشد و همه چيز بستگي به نيروي بدني او داشت.
يکي دو ماه گذشت و کاترين رفته رفته بهتر مي شد تا اينکه در ماه پنجم، بالاخره اين دختر 17 ساله توانست روي پاهايش بايستد.
به اين ترتيب اين دختر نوجوان بعد از کار گذاشتن 11 پلاتين دوباره توانست قد راست کند و به زندگي عادي اش برگردد.
منبع: همشهري سرنخ، شماره 45
/ن
زندگي بدون قلب
ديژانا هم بعد از به هوش آمدن و به دست آوردن سلامتي اش به خبرنگارها گفت: «در روزهايي که اين لوله ها به جاي قلب در بدنم وصل بود فکر مي کردم يک انسان واقعي نيستم، اين احساس در من وجود داشت که حضور دارم اما انگار فقط حضور فيزيکي داشتم.» ديژانا حالا مثل هر جوان ديگري به راحتي قادر به انجام فعاليت هاي اوليه زندگي اش است و به عقيده پزشکان بدون هيچ مشکلي مي تواند به زندگي خود ادامه دهد.
سقوط از آسمان
دکتر فيليپ اس باري، سرپرست بخش مراقبت هاي ويژه عقيده دارد که در تمام دوران خدمتش به عنوان يک پزشک اصلاً چنين حادثه اي را تجربه نکرده بود و معتقد است که تنها معجزه السيدز را زنده نگاه داشته است.
به گفته تيم امداد و نجات علت مرگ ادگار ضربه مغزي بود در حالي که السيدز با سر به زمين برخورد نکرده بود و همين امر شانس زنده ماندنش را افزايش داد.
تصادف مرگبار
جردن پسر نه ساله استيسي روي صندلي عقب نشسته بود اما گردنش به حالت غير طبيعي به سمت پايين خم شده بود. استيسي او را صدا زد اما پسر هيچ جوابي نداد، خواست با دست هاي زخمي اش پسر را از ماشين بيرون بياورد اما جردن گير کرده بود و زن بيچاره اصلاً نمي توانست او را تکان دهد، کم کم مردم دور صحنه تصادف جمع شدند و دو نفر به طرف استيسي دويدند و او را به سمت چمن ها بردند اما او همچنان نام پسرش را فرياد مي زد. با رسيدن اورژانس استيسي فرياد زد؛ «پسرم، پسرم را نجات دهيد» و بيهوش شد.
هنگامي که استيسي در بيمارستان به هوش آمد با وجود اينکه دستش به شدت زخمي شده بود اما حال عمومي او خوب به نظر مي رسيد ولي براي پسر بچه نه ساله اش اتفاق بدي افتاده بود. شدت ضربه تصادف آن قدر زياد بود که جمجمه جردن 2/54 سانتي متر به جلو کشيده شده و همين کشيدگي جمجمه باعث کشيدگي و جدا شدن نخاعش در قسمت اتصال به گردن شده بود.
در علم پزشکي 98 درصد از افرادي که با چنين وضعيت بحراني اي رو به رو مي شوند زنده نمي مانند و اگر هم جان سالم به در ببرند از دست دادن توانايي راه رفتن در مورد آنها حتمي است.
به گفته دکتر ريچارد رابرتز پزشک معالج جردن خوشبختانه پسر بچه تا زماني که به بيمارستان برسد زنده بود و همين باعث شد تا تلاش براي نجات جان او به ثمر برسد.
بعد ازا ينکه کودک به بيمارستان منتقل شد ابتدا آزمايشات لازم را روي او انجام دادند و بعد به سرعت او را به اتاق عمل منتقل کردند. در اين عمل پيچيده و سخت يک ميله پلاتيني در پشت جمجمه جردن به گردن او پيچ شد تا اين دو قسمت از بدن او به يکديگر متصل شوند.
نتيجه عمل فوراً مشخص نمي شد و جردن مي بايست چند ماهي در بيمارستان بستري مي شد. جردن سه ماه تمام در بيمارستان کودکان بستري بود تا اينکه در کمال تعجب از بيمارستان مرخص شد و با پاهاي خودش به خانه رفت.
ماندن بر سر دو راهي
سندروم «تي تي تي اس» معمولاً حدود 10 تا 15 درصد در دوقلوهاي همسان ظاهر مي شود و در آن، دوقلوها از يک جفت استفاده مي کنند. از يک طرف شانا و مايک بايد يکي از فرزندانشان را قرباني فرزند ديگر مي کردند و از طرفي ديگر چون اين بارداري دوم شانا بود او مي ترسيد که ديگر نتواند مادر شود. اما چاره اي نبود و بايد يک کودک از بين مي رفت. آنها بالاخره تصميم گرفتند يکي از فرزندانشان را قرباني کنند. روزي که براي اعلام رضايت اين کار نزد پزشک رفتند دکتر کنت هيبرن راه حل ديگري پيش پاي اين پدر و مادر نگران گذاشت. او و تيم پزشکي اش تصميم گرفته بودند تا با انجام عمل ليزر روي رگ مشترک اين دو قلوها مانع از مرگ هر دويشان بشوند.
در ابتدا شانا و مايک دو دل بودند و ترجيح مي دادند حداقل با کشتن يکي از قل ها فرزند ديگر زنده بماند اما پزشک معالج شانا او را مجاب کرد که اگرچه اين عمل بسيار نادر است اما در اين کار شانس زنده ماندن هر دو فرزندش بسيار بالا است و چنانچه عمل ناموفق هم باشد حداقل يکي از کودکان زنده مي ماند. به اين ترتيب شانا به اميد داشتن دوقلوها و مادر شدن راهي اتاق عمل شد. بعد از چند ساعت عمل ليزر سخت و طاقت فرسا، خوشبختانه نتيجه عمل رضايت بخش بود و هر دو کودک زنده ماندند. اين خواهران دو قلو پس از تولد مانند تمام نوزادان گريه کردند که نشان از سلامتي آنها بود.
کاترين پلاتيني
کاترين برگز نوجوان آمريکايي، با سرعت 112 کيلومتر در ساعت در اتوبان بي محابا رانندگي مي کرد که ناگهان کنترل ماشين از دستش خارج شد و در يک تصادف وحشتناک گردن، کمر، ريه، پاي چپ، لگنچه و تعدادي از دنده هاي او شکست.
با رسيدن اورژانس به محل حادثه و رساندن کاترين به بيمارستان، دختر بيچاره بدون معطلي به اتاق عمل برده شد. آزمايشات نشان مي داد که شانس زنده ماندن کاترين بسيار ضعيف است و پزشک بعد از معاينه کاترين رو به خانواده او کرد و گفت: «کاترين بايد تحت يک عمل جراحي سخت قرار گيرد و به هيچ عنوان معلوم نيست که آيا از اين عمل جان سالم به در خواهد برد يا نه و اگر هم زنده بماند ممکن است براي هميشه فلج شود.»
اما چاره اي نبود و دختر 17 ساله بايد عمل مي شد چون در غير اين صورت هيچ شانسي براي ادامه زندگي کاترين وجود نداشت. در مرحله اول عمل، پاي چپ کاترين جراحي شد که در اين جراحي چهار پلاتين در بدن کاترين کار گذاشته شد. اما مهم ترين مرحله جراحي هنوز باقي مانده بود و در اين مرحله کمر کاترين به دست تيغ جراحي سپرده شد و پنج ميله پلاتيني به صورت افقي از بالا تا پايين در کمر کاترين گذاشته شد تا از نخاع حفاظت کنند.
پس از اتمام مراحل جراحي، حالا نوبت استراحت مطلق کاترين بود تا نتيجه عمل مشخص شود اما معلوم نبود که او بايد چه مدت روي تخت بيمارستان بستري باشد و همه چيز بستگي به نيروي بدني او داشت.
يکي دو ماه گذشت و کاترين رفته رفته بهتر مي شد تا اينکه در ماه پنجم، بالاخره اين دختر 17 ساله توانست روي پاهايش بايستد.
به اين ترتيب اين دختر نوجوان بعد از کار گذاشتن 11 پلاتين دوباره توانست قد راست کند و به زندگي عادي اش برگردد.
منبع: همشهري سرنخ، شماره 45
/ن
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}